بنام خدا
چند روزی از عملیات محرم میگذشت. سنگر فرماندهی لشکر امام حسین(ع) در پادگان «عین خوش»، محل برگزاری جلسهای بود.
اکثر فرماندهان لشکرها، تیپها و گردانها دور هم جمع شده و مشغول بررسی وضعیت عملیات بودند. در بین آنها، فردی جذاب با چهرهای نورانی توجهم را جلب کرد. تسبیحی در دست داشت که به همراه حرکت آن، اذکاری بر لبانش جاری بود.
در حین جلسه، او تقاضای عکس هوایی کرد. چون با برادران شوخی میکرد، عدهای از باب مزاح گفتند: «حاجی! چه حرفهایی میزنی، عکس هوایی کجا بود؟! ما عکس هوایی نداریم.»
او در جواب گفت: «دوباره اصفهانی بودنتان گل کرد؟! بابا دست از خسیس بازی بردارید.»
یکی از بچهها در حالی که خندید، گفت: خودت هم که اصفهانی هستی، پس چرا به اصفهانیها میگویی خسیس؟! مگر نمیدانی که بر خلاف نظر شما، عدهای معتقدند که آنها خیلی هم دست و دل بازند.»
من که شاهد قضایا بودم، به خاطر اینکه حاجی بیشتر از این معطل نشود، رفتم و عکسهای هوایی را گرفتم و به دست او دادم. او لبخندی زد و گفت:«کاش همه اصفهانیها مثل تو بودند!»
از آن به بعد، هر وقت مرا میدید، به شوخی میگفت: «چه طوری اصفهانی دست و دل باز!»
آن فرمانده، محمدابراهیم همت بود.
* علیرضا صادقی